خطر زمینلرزهseismic hazard, earthquake hazardواژههای مصوب فرهنگستانبرآورد احتمال جنبش زمین با مؤلفههایی معین براثر زمینلرزه در یک مکان
نقشة خطر زمینلرزهseismic hazard map, earthquake hazard mapواژههای مصوب فرهنگستاننقشهای که پَربندهای نوع خاصی از مؤلفة جنبش زمین یا دامنة طیف پاسخ را بر اساس تحلیل احتمالاتی خطر زمینلرزه نشان میدهد
تحلیل احتمالاتی خطر زمینلرزهprobabilistic seismic, hazard analysis, PSHA, probabilisticearthquake hazard analysisواژههای مصوب فرهنگستانارزیابی احتمال افزایش پارامتری از جنبش زمین در طی مدت زمانی معین در ساختگاهی معلوم نیز: ارزیابی احتمالاتی خطر زمینلرزه probabilistic seismic hazard assessment
پشتۀ یخرُفتیesker/ asar/ eschar/ eskar/ osarواژههای مصوب فرهنگستانپشتۀ ساختهشده از انباشتههای شن و ماسۀ یخساری
هجیرةلغتنامه دهخداهجیرة. [ هَِ ج ْ جی رَ ] (ع اِ) خوی و عادت . (منتهی الارب ). هجیر. (اقرب الموارد). || حال . (منتهی الارب ). رجوع به هِجّیر شود.
هجیرةلغتنامه دهخداهجیرة. [ هَُ ج َ رَ ] (ع اِ مصغر) مصغر هَجرَة است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به هجرة شود.
هجیرلغتنامه دهخداهجیر. [ هَُ ] (ص ) خوب و نیک و نیکو و زبده . (برهان ). هژیر. خجیر. (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : درخورد همت تو خداوند جاه دادجاه بزرگوار و گرانمایه و هجیر. منوچهری .یکی به کوه سخن ران که گرچه هست جمادز زشت زشت دهد
هجیرکلالغتنامه دهخداهجیرکلا. [ هََ ک َ ] (اِخ ) یکی از دهات مازندران در حدود بارفروش و فرح آباد. (ازمازندران و استرآباد رابینو، ترجمه ٔ فارسی ص 160).
خیرفرهنگ فارسی عمید= خِیری: ◻︎ چنان ننگش آمد ز کار هجیر / که شد لاله برگش به کردار خیر (فردوسی۴: ۴۳۲).
هجرلغتنامه دهخداهجر. [ هَِ ج ِرر ] (ع اِ) خوی و عادت و شأن . (ناظم الاطباء). هِجّیر. هِجریّاء. هَجّیری ̍. اِهجیری ̍. اُهجورَة. اِهجیراء.