آرزوگاهلغتنامه دهخداآرزوگاه . [ رِ ] (اِ مرکب ) جای آرزو : در آن آرزوگاه فرخاردیس نکرد آرزو با معامل مکیس .نظامی .
ارجوحهلغتنامه دهخداارجوحه . [ اُ ح َ ] (ع اِ) طنابی دولا بر بالائی آویخته باشد که بر آن نشینند و در هوا آیند و روند. ریسمانی که هر دو سر آن بدرختی یا جائی بندند و کودکان در آن نشینند و ازین طرف بدان طرف روند. ریسمانی است که از جانبی آویزند و زنان و کودکان و دختران بر آن نشسته در هوا آیند و روند
ارجوحةدیکشنری عربی به فارسیبانوج , ننو يا تختخوابي که از کرباس يا تور درست شده , الله کلنگ , بالا وپايين رفتن , الله کلنگ کردن
حرازةلغتنامه دهخداحرازة. [ ح َ زَ ] (اِخ )قریه ای است که بنی حراز از حمیر در آن زندگی میکردند، و اطباق حرازیة بدان منسوب است . (معجم البلدان ).