هراساندنلغتنامه دهخداهراساندن . [ هََ دَ ] (مص ) ترسانیدن . هراسانیدن . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به هراسانیدن شود.
هراسانیدنلغتنامه دهخداهراسانیدن . [ هََ دَ ] (مص ) ترسانیدن . هراساندن . هراس دادن . بیم کردن . (یادداشت به خط مؤلف ). ضوع . تخویف . (تاج المصادر بیهقی ).
مرعوب کردنفرهنگ مترادف و متضادبیمناک کردن، متوحش ساختن، هراسان کردن، ترساندن، هراساندن، به وحشت افکندن، وحشتزده کردن
تخویففرهنگ مترادف و متضاد۱. ارعاب، انذار، ترعیب، تهدید، وعید ۲. بیم دادن، ترساندن، متوحش کردن، هراساندن