ارزور انوشکلغتنامه دهخداارزور انوشک . [ اَ اَ ش َ ](اِخ ) نام دیوی که کیومرث بروز نوروز او را بکشت .
چارجوهرلغتنامه دهخداچارجوهر. [ ج َ / جُو هََ ] (اِ مرکب ) کنایه از عناصر اربعه و چهار ستاره ٔ نعش است از بنات النعش . (آنندراج ).چهار عنصر و چهار ستاره ٔ دب اکبر. (ناظم الاطباء).
هرلغتنامه دهخداهر. [ هََ ] (ص مبهم ) کل . همه . تمام . (یادداشت به خط مؤلف ). افاده ٔ معنی عموم دهد همچون هرجا وهرکس و مانند آن . (برهان ). ترجمه ٔ کل هم هست . (برهان ). پیش از اسم عام درآید و حکم آن اسم را در همانندان آن تعمیم دهد و نیز بر سر عدد درآید و حکمی را درباره ٔ تمام افراد معدود
شهرجورلغتنامه دهخداشهرجور. [ ش َ رِ / ش َ ] (اِخ )شهرگور. نام قدیم فیروزآباد فارس . رجوع به فیروزآباد و ترجمه ٔ سرزمینهای خلافت شرقی لسترنج ص 275 شود.