هرمیلغتنامه دهخداهرمی . [ هََ رَ می ی ] (ص نسبی ) نام جماعتی است منسوب به هرم . (از سمعانی ). || منسوب به هرمة که بطنی است از فهر. (سمعانی ).
هرمیلغتنامه دهخداهرمی . [ هََ ما ] (ع ص ، اِ) هیزم خشک . (منتهی الارب ). و فی الاساس : خشب هرمی ؛ قدیمة یابسة. (اقرب الموارد). || ج ِ هرمة و هرم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
هرمیلغتنامه دهخداهرمی . [ هَِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جم بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 47 هزارگزی خاور کنگان و کنار راه کنگان به جم قرار دارد. جایی است کوهستانی معتدل و دارای 50 تن سکنه . از قنات مشروب میشود و محصول عمده ا
ترکیبات عطریaroma compounds, aroma volatilesواژههای مصوب فرهنگستانترکیبات آلی دارای ساختار حلقوی مزدوج
حرمیلغتنامه دهخداحرمی . [ ح َ رَ می ی ] (ع ص نسبی ) منسوب است به حرم اﷲ از حیث ولادت یا اقامت بدانجا. (سمعانی ). و بعضی گفته اند منسوب به حرم مکه چون از غیر نوع آدمی باشد: ثوب حرمی .
هرمیاسلغتنامه دهخداهرمیاس . [ هَِ ] (اِخ ) یکی از حکام آتارنه در میسیه که به دستور اردشیر سوم هخامنشی و به دست یکی از سرداران مقرب او به نام «من تور» دستگیر و مطیع حکومت ایران شد. (از ایران باستان پیرنیا صص 1180 - 1181).
هرمیدوللغتنامه دهخداهرمیدول . [ هََ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سرشیو بخش مرکزی شهرستان سقز واقع در 64 هزارگزی جنوب سقز و 4 هزارگزی جنوب امام سیف الدین و 12 هزارگزی مرز عراق که دارای <span c
هرمیزلغتنامه دهخداهرمیز. [ هَُ ] (اِخ )نام دهی که هرمز در جنوب مهریجرد ساخت و اکنون آن را خرمیز گویند. (از تاریخ یزد). رجوع به هرمز شود.
هرمیسلغتنامه دهخداهرمیس . [ هَِ ] (ع اِ) شیر سخت خونخوار. (منتهی الارب ). الهرامس . (اقرب الموارد). || گاومیش . (منتهی الارب ). || کرگدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به هُرامِس شود.
هرمیلهلغتنامه دهخداهرمیله . [ هََ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میرده بخش مرکزی شهرستان سقز واقع در 24 هزارگزی شمال باختری سقز و 8 هزارگزی شمال باختری مرخوز. جایی است کوهستانی و سردسیر و دارای 120</s
هرمیاس کاریلغتنامه دهخداهرمیاس کاری . [ هَِ س ِ ] (اِخ ) یکی از معاصران سلوکوس سوم است که پادشاه سلوکی مزبور هنگام سفر به آسیای صغیر او را - که در مقام وزیر اعظم بود - کفیل اداره ٔ قلمرو خود کرد. (از ایران باستان پیرنیا ص 2078).
هرمیاسلغتنامه دهخداهرمیاس . [ هَِ ] (اِخ ) یکی از حکام آتارنه در میسیه که به دستور اردشیر سوم هخامنشی و به دست یکی از سرداران مقرب او به نام «من تور» دستگیر و مطیع حکومت ایران شد. (از ایران باستان پیرنیا صص 1180 - 1181).
هرمیدوللغتنامه دهخداهرمیدول . [ هََ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سرشیو بخش مرکزی شهرستان سقز واقع در 64 هزارگزی جنوب سقز و 4 هزارگزی جنوب امام سیف الدین و 12 هزارگزی مرز عراق که دارای <span c
هرمیزلغتنامه دهخداهرمیز. [ هَُ ] (اِخ )نام دهی که هرمز در جنوب مهریجرد ساخت و اکنون آن را خرمیز گویند. (از تاریخ یزد). رجوع به هرمز شود.
هرمیسلغتنامه دهخداهرمیس . [ هَِ ] (ع اِ) شیر سخت خونخوار. (منتهی الارب ). الهرامس . (اقرب الموارد). || گاومیش . (منتهی الارب ). || کرگدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به هُرامِس شود.
جهرمیلغتنامه دهخداجهرمی . [ ج َ رَ / رُ ] (ص نسبی ) منسوب به جهرم ، شهری در فارس . (لباب الانساب ). || گلیمی است از کتان منسوب به جهرم ، آنرا جهرمیه نیز گویند : ز هر جنس و هر جای با جهرمی تو گوئی گرفتند روی زمی . <p class="a
امین الدین جهرمیلغتنامه دهخداامین الدین جهرمی . [ اَ نُدْ دی ن ِ ج َ رُ ] (اِخ ) خواجه ... ندیم شاه ابواسحاق بود و عبید زاکانی اشعار شنیعی در هجو او و زنش گفته است . (از تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 125 حاشیه ٔ 2</span
علی جهرمیلغتنامه دهخداعلی جهرمی . [ ع َ ی ِ ج َ رُ ] (اِخ ) ابن دانیالی فسوی برازی جهرمی ، ملقّب به شهاب الدین . رجوع به علی دانیالی شود.
خرید اهرمیleveraged buyoutواژههای مصوب فرهنگستانخریدن یک شرکت با استفاده از مقادیر قابلتوجهی استقراض و به وثیقه گذاشتن داراییهای شرکت خریداریشده برای در اختیار گرفتن سهام مدیریتی آن
بازاریابی هرمیpyramid scheme marketing, pyramid marketing, pyramid scamsواژههای مصوب فرهنگستاننوعی مدل کسبوکار و بازاریابی که در آن بهجای تأکید بر تأمین سرمایه و فروش کالا و خدمات بیشتر متوجه استخدام فروشنده و عضوگیری ازطریق وعده و وعید است