هرکارهلغتنامه دهخداهرکاره . [ هََ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) در خراسان دیگ سنگی را گویند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). دیگی را گویند که از سنگ ساخته باشند و در آن آش و طعام پزند و بعضی دیگ آهنی را گویند که در آن حلوا پزند. (برهان ) : به هرکاره
هرکارهفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که هرکاری را بلد باشد و به همۀ کارها دست بزند؛ همهکاره.۲. (اسم) دیگ سنگی که در آن آش یا آبگوشت طبخ میکنند.۳. (اسم) پیک؛ قاصد.۴. (اسم) جاسوس.
هرکارهفرهنگ فارسی معین(هَ رِ) 1 - (صِ مر.) همه کاره ، کسی که به هر کاری دست بزند. 2 - پیک ، قاصد. 3 - جاسوس . 4 - (اِمر.) دیگ .
هرکارهفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که هرکاری را بلد باشد و به همۀ کارها دست بزند؛ همهکاره.۲. (اسم) دیگ سنگی که در آن آش یا آبگوشت طبخ میکنند.۳. (اسم) پیک؛ قاصد.۴. (اسم) جاسوس.
مهرکاریلغتنامه دهخدامهرکاری . [ م ِ ] (حامص مرکب ) مهرورزی . ابراز محبت . ابراز عشق و شوق . دوستی : چرا از ویس جُستم مهرکاری چرا از دایه جستم استواری . (ویس و رامین )چو عاشق را نباشد بردباری نبیند خرمی از مهرکاری . <p class="a