استیزلغتنامه دهخدااستیز. [ اِ ] (اِمص ) ستیز. ستیزه . رجوع به ستیزه و استیزه شود : برآغالیدنش استیز کردندبکینه چون پلنگش تیز کردند. ابوشکور.چون امیدت لاست زو پرهیز چیست با انیس طبع خود استیز چیست .مولوی .</
گواژفرهنگ فارسی عمید۱. طعنه؛ سرزنش.۲. شوخی؛ مزاح: ◻︎ گواژه که هستش سرانجام جنگ / یکی خوی زشت است از او دار ننگ (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۳۷۵).
راوق پذیرلغتنامه دهخداراوق پذیر. [ وَ پ َ ] (نف مرکب ) مخفف راوق پذیرنده . صافی پذیر. که تصفیه شدن را پذیرد.که صاف گردیدن را قبول کند. پالایش پذیر : سوم بخش از آن آب راوق پذیرکه هستش ز راوق گری ناگزیر.نظامی .
راوق گریلغتنامه دهخداراوق گری . [وَ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل راوق گر. صافی گری . عمل صاف کننده . عمل تصفیه کننده . عمل پالاینده . عمل پالایشگر. داروسازی . || عمل تصفیه . پالایش : سوم بخش از آن آب راوق پذیرکه هستش ز راوق گری ناگزیز.نظامی .<br
اوباشتهلغتنامه دهخدااوباشته . [ اَ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از اوباشتن . (یادداشت مؤلف ). بلعکرده : سراسر شکم هستش انباشته ز بس گونه گون هرکس اوباشته . (گرشاسب نامه ).بسی گوهر و زر بد اوباشته <
سلماواژهنامه آزادنیکو واسمانی سلما نام فرشته ایه که به حضرت زهرا کمک کرده تا امام حسن رو به دنیا بیاره. البته نگارش درستش "سلمی" هستش. اگه بخوام راجع به ریشه کلمه سلما بگم از سلامت میاد و کسی که سالم و سلامته. ظاهرا نام مادربزرگه پیامبر هم بوده. سلما نام معشوقه ای بوده که عرب ها برای آن شعر می گفتن. و... نام فرشته ا