اسپرزلغتنامه دهخدااسپرز. [ اُ پ ُ ] (اِ) پاره ای گوشت در درون حیوان که ماده ٔ سوداست و اهل هند آنرا تلی خوانند. (از آنندراج ). سپرز. طحال . رجوع به سپرز شود. || در ترکی زبانک شرم زنان . چوچله . دِلاّق .
اسپریزلغتنامه دهخدااسپریز. [ اَ ] (اِ مرکب ) اسب رس . میدان و فضا و عرصه . (برهان ). اسپریس . اسپرز. (سروری ). || رزمگاه : ببر کرده یکسر سلیح ستیزنهادند رو جانب اسپریز. جلالی .و رجوع به اسپریس شود.
اسپریشلغتنامه دهخدااسپریش . [ اَ ] (اِ مرکب ) صورتی از اسبریس و مؤلف برهان قاطع گوید آن را با کیش قافیه آورده اند.