اسید چرب استریشدهesterified fatty acid, free fatty acidواژههای مصوب فرهنگستانمحصول ترکیب اسید چرب آزاد با یک مولکول الکلی دیگر مثل گلیسرول
آزمون مِهِ نمکی استیکاسیدacetic acid salt fog test, acetic acid salt spray testواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آزمون خوردگی شتابیافته که در آن فلزات آهنی و غیرآهنی با پوشش آلی و غیرآلی در معرض پاشش استیکاسید قرار میگیرند
تزریق اسیدacid feedواژههای مصوب فرهنگستاناستفاده از اسید در عملیات شیمیایی آبهای خنککن برای واپایش میزان جرمگرفتگی کلسیمکربنات و به دست آوردن بیشترین مقدار گندزدایی (disinfection) با استفاده از کلر
ریبونوکلئیکاسیدribonucleic acidواژههای مصوب فرهنگستانبسپاری متشکل از واحدهای ریبونوکلئوتید اختـ . رِنا RNA
خرزهرهNeriumواژههای مصوب فرهنگستانسردهای از خرزهرهایان درختچهای شیرابهدار با پنج تا هشت گونه که در ناحیۀ مدیترانه و مناطق نیمهگرمسیری آسیا تا ژاپن پراکندهاند، برگهای گیاهان این سرده متقابل یا سهتایی و گلآذین آنها انتهایی با گلهای زیباست
مارتینیProboscideaواژههای مصوب فرهنگستانسردهای از مارتینیان/ شاخبزیان یکسالۀ علفی کرکدار غدهای و بدبو با حدود هشت گونه که در امریکای جنوبی و جنوب امریکای شمالی پراکندهاند؛ برگهای این گیاهان متناوب یا متقابل به شکل تخممرغ یا قلب با دمبرگ بلند است و گلهای آنها دوجنسی و نامنظم با دو لَپ در خوشههای پنجسانتیمتری است متـ . شاخ بزی
هشتلغتنامه دهخداهشت . [ هَِ ] (اِ صوت ) صفیر و صدایی که از دو لب خارج می کنند. (ناظم الاطباء). رجوع به هشپلک شود.
هشتلغتنامه دهخداهشت . [ هََ ] (عدد، ص ، اِ) توصیفی عددی ، دو مرتبه چهار. (ناظم الاطباء). نماینده ٔ آن در ارقام هندسی شکل زاویه ای است که رأس آن در بالاقرار گیرد. در حساب جُمَّل نشانه ٔ آن حرف «ح » است .- دوهشت ؛ شانزده . هشت به علاوه ٔ هشت :</sp
دربهشتلغتنامه دهخدادربهشت . [ دَ ب ِ هَِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ریوند بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور، واقع در 3هزارگزی جنوب نیشابور، با 129 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن ارابه رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class
دربهشتلغتنامه دهخدادربهشت . [ دَ ب ِ هَِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ماول بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور. آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
خازن بهشتلغتنامه دهخداخازن بهشت . [ زِ ن ِ ب ِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رضوان . رجوع به کلمه ٔ خازن شود.
خورهشتلغتنامه دهخداخورهشت . [ خُرْ هَِ ] (اِخ )دهی است جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین ، واقع در شمال ضیأآباد و در دامنه ٔ کوه . هوای آن سرد و 794 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چشمه و رودخانه . محصول آن غلات دیمی و سیب زمینی و انگور و یونجه و لبن