هصولغتنامه دهخداهصو. [ هََ ص ْوْ ] (ع مص ) کلانسال گردیدن و پیر شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
سوپ داغhot soupواژههای مصوب فرهنگستانپلاسمایی متشکل از کوارک و گلوئون و فوتون و نوترینو و برخی ذرات دیگر که در آغاز پیدایش در تعادل گرمایی بودهاند
سوپ ژلاتینیgelatinous soupواژههای مصوب فرهنگستانمحلول آبی نسبتاً غلیظ که حاوی موادی با قابلیت تبدیل به ژلاتین است
بالگرد هجومیassault helicopterواژههای مصوب فرهنگستانبالگردی که از آن در جابهجایی نیروهای هجومی خودی برای درگیری با نیروهای دشمن و حمله به آنها یا تصرف و حفظ عوارض حساس منطقة عملیات استفاده میشود
ردة هجومیassault echelonواژههای مصوب فرهنگستانعنصری از واحدها و نیروهای رزمی و هوایی در عملیات آبخاکی که مأموریت ادارة حملة اولیه بر روی مناطق عملیاتی را بر عهده دارد
هصورلغتنامه دهخداهصور. [ هََ / هََ ص ْ وَ ] (ع ص ، اِ) شیر. (از اقرب الموارد): و تحت ثیابه اسدٌ هصور؛ ای قوی . (منتهی الارب ) : سلطان چون شیر هصور و فحل غیور بر عقب ایشان تا به حد هزاراسف رسید. (جهانگشای جوینی ).
هصورةلغتنامه دهخداهصورة. [ هََ ص ْ وَ رَ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). هصام . هصر. هصم . هصور. رجوع به این مدخل ها شود.
پیرلغتنامه دهخداپیر. (ص ،اِ) شیخ . شیخه . سالخورده . کلان سال . مسن . معمر. زرّ. مشیخه . (دهار). مقابل جوان . بزادبرآمده . دردبیس . فارض . اشیب . (منتهی الارب ). کهام . ج ، پیران : پیر فرتوت گشته بودم سخت دولت تو [ او ] مرا بکرد جوان . رو
هصورلغتنامه دهخداهصور. [ هََ / هََ ص ْ وَ ] (ع ص ، اِ) شیر. (از اقرب الموارد): و تحت ثیابه اسدٌ هصور؛ ای قوی . (منتهی الارب ) : سلطان چون شیر هصور و فحل غیور بر عقب ایشان تا به حد هزاراسف رسید. (جهانگشای جوینی ).
هصورةلغتنامه دهخداهصورة. [ هََ ص ْ وَ رَ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). هصام . هصر. هصم . هصور. رجوع به این مدخل ها شود.