هطوعلغتنامه دهخداهطوع . [ هَُ ] (ع مص ) شتابان و ترسان پیش آمدن . || متوجه شدن به چشم و برنگرفتن از آنچه نگریست وی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به هطع شود.
عطویةلغتنامه دهخداعطویة. [ ع َ طَ وی ی َ ] (اِخ ) گروهی از خوارج هستند که به عطیةبن اسود یمامی حنفی نسبت دارند و پیرو عقیده ٔ او هستند. (از اللباب فی تهذیب الانساب ). رجوع به عطیة (ابن اسود...) شود.
شتابانلغتنامه دهخداشتابان . [ ش ِ ] (نف ، ق مرکب ) در حال شتافتن . در حال شتابیدن .بسرعت . بعجله . معجلة. (یادداشت مؤلف ) : شتابان همی کرد تخت آرزوی دگر شد به رأی و به آیین و خوی . فردوسی .شتابان همه روز و شب دیگر است کمر بر می