هلدملغتنامه دهخداهلدم . [ هَِ دِ ] (ع اِ) گلیم که درپی آن نمایان باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || نمد. || خوگیر گنده ٔ سطبر. (منتهی الارب ).
پالدملغتنامه دهخداپالدم . [ دُ ] (اِ مرکب ) پاردم . قوشقون (ترکی ). قشقون . قشقن . گوزبان : ابروان چون پالدم زیر آمده چشم را نم آمده تاری شده .مولوی .
نفث الدملغتنامه دهخدانفث الدم . [ ن َ ثُدْ دَ ] (ع اِ مرکب ) عبارت است از خونی که ظاهر شود از دهان . (از بحر الجواهر).
نزف الدملغتنامه دهخدانزف الدم . [ ن َ فُدْ دَ ] (ع اِ مرکب ) روانی خون از بدن . (ناظم الاطباء). خون فشان . بیرون جستن خون و بردویدن آن به بیرون تن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به خون فشان و نیز رجوع به نزف شود.
ام الدملغتنامه دهخداام الدم . [ اُم ْ مُدْ دَ ] (ع اِ مرکب ) در نزد پزشکان قدیم آن برآمدگی را گویند که از جمع شدن خون سرخ رگ در زیر پوست بوجود آید و بگفته ٔ بعضی بهر انفجار سرخ رگی گفته میشود. رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.