پالیدهلغتنامه دهخداپالیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) صاف شده و صاف کرده و خلاصه . زر پالیده ؛ زر خلاص . || افزوده . (برهان ). شاید صورتی یا تصحیفی از بالیده . || جستجو کرده . تفحص کرده . (برهان ).
الدةلغتنامه دهخداالدة. [ اَ ل ِدْ دَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ لَدود و لَدید. (منتهی الارب ). ج ِ لَدود. (از اقرب الموارد). و ج ِ لدید. (ذیل اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به لدود و لدید شود.
الدةلغتنامه دهخداالدة. [ اِ دَ ] (ع اِ) ج ِ وَلَد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به ولد شود.
الذةلغتنامه دهخداالذة. [ اَ ل ِذْ ذَ ] (ع ص ، اِ) آنان که لذتهای خود را گیرند. (منتهی الارب ). مردمی که لذت خویش را گیرند. (از اقرب الموارد).
هشتهلغتنامه دهخداهشته . [ هَِ / هََ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) گذاشته . (برهان ). نهاده . هلیده . || رهاکرده . (برهان ). رهاشده . || فروگذاشته . (برهان ). || آویخته . (برهان ).
شهلیدهلغتنامه دهخداشهلیده . [ ش َ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) شهریده . پراکنده و پریشان شده و از هم پاشیده شده و پخچ و پهن . (از برهان ) (از ناظم الاطباء). پراکنده و پریشان شده واز هم پاشیده شده . (انجمن آرا) (آنندراج ). شلهیده .<br
پایداری ایستای واهلیدهrelaxed static stabilityواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن از پایداری هواپیماهای رزمی برای تقویت توان جولاندهی (maneuvre) آنها کاسته میشود