آمودریالغتنامه دهخداآمودریا. [ دَرْ ] (اِخ ) نام باستانی جیحون ، و آن رودیست میان خراسان و ماورأالنهر و یونانیان آن را به نام اوقسوس یاد کرده اند. آمو. جیحون . رود. ورز. آب . النهر. آمل . آمون . آبهی .
پیامدگراییconsequentialismواژههای مصوب فرهنگستاندیدگاهی اخلاقی مبنی بر اینکه ارزش یا درستی اخلاقی هر عمل یکسره وابسته به خوب یا بد بودن نتایج آن عمل است