حمالیجلغتنامه دهخداحمالیج . [ ح َ ] (ع اِ) ج ِ حملاج . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به حملاج شود. || ج ِ حُملوج . (منتهی الارب ). رجوع به حملوج شود.
امالیجلغتنامه دهخداامالیج . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ اُملوج .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به املوج شود.
عملجلغتنامه دهخداعملج . [ ع َ ل َ ] (اِ) نوعی از خربزه ٔ زمستانی باشد. (از برهان ) (از آنندراج ). نوعی از خرنوب است و با تخم خورند. (مخزن الادویه ).
عجمیاتلغتنامه دهخداعجمیات . [ ع َ ج َ می یا ] (ع ص نسبی ، اِ) از انواع خیل است که براذین باشد و همالیج نیز نامند. (از صبح الاعشی ج 2 ص 17).
هملاجلغتنامه دهخداهملاج . [ هَِ ] (ع ص ) ستور نیک رو.ج ، همالیج . (منتهی الارب ). اصل آن فارسی است . (از اقرب الموارد). || شاة هملاج ؛ گوسپند بی مغز استخوان از لاغری . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).