همراهانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد ان، منضمات، متعلقات، ملحقات اسباب، لوازم یدکی، لوازم [◄ وسیله، ابزار 630] الحاقات، افزودهشدهها، پیوست، ضمیمه، الحاقیه، مایتعلقبه، متمم صفت، صفت قائم بهذات، عارض علائم، علامت قراین، وجه زمینه، پسزمینه قمر، اَنِکس، اقمار ملازمین، اصحاب، مرید، پیرو همراه▼، همسر، صحابه، همنشین، مصاحب، مع
امروانلغتنامه دهخداامروان . [ ] (اِخ ) محلی است در 219 هزارگزی گرمسار میان بنوار و سرخ ده و آنجا ایستگاه قطار است . (از یادداشت مؤلف ).
امیرچوپانلغتنامه دهخداامیرچوپان . [ اَ ] (اِخ ) سپهسالار سلطان محمد خدابنده اولجایتو (703 - 716 هَ .ق .) بود. وقتی که در سال 714 هَ .ق . محمودبیک یکی از امرای محلی روم شورش کرد و شهر قونیه را گرفت
عمروانلغتنامه دهخداعمروان . [ ع َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان قهاب صرصر بخش صیدآباد شهرستان دامغان . دارای 890 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن حبوب ، پسته و انگور است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).