دمای همرَفتیconvective temperatureواژههای مصوب فرهنگستاندمایی که هوای نزدیک سطح زمین باید به آن برسد تا همرفت از سطح آغاز شود
انرژی همرفتیconvected energyواژههای مصوب فرهنگستانکار لازم برای گذر دادن جرم از مرز حجم واپایی (control volume) متـ . انرژی شارش flow energy، انرژی انتقال transport energy ، کار شارش flow work
بارش همرَفتیconvective precipitation, convectional rainfall, convectional precipitationواژههای مصوب فرهنگستانبارش ناشی از حرکت همرَفتی در جوّ
انرژی همرفتیconvected energyواژههای مصوب فرهنگستانکار لازم برای گذر دادن جرم از مرز حجم واپایی (control volume) متـ . انرژی شارش flow energy، انرژی انتقال transport energy ، کار شارش flow work
انرژی همرفتیconvected energyواژههای مصوب فرهنگستانکار لازم برای گذر دادن جرم از مرز حجم واپایی (control volume) متـ . انرژی شارش flow energy، انرژی انتقال transport energy ، کار شارش flow work