عمروانلغتنامه دهخداعمروان . [ ع َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان قهاب صرصر بخش صیدآباد شهرستان دامغان . دارای 890 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن حبوب ، پسته و انگور است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
امروانلغتنامه دهخداامروان . [ ] (اِخ ) محلی است در 219 هزارگزی گرمسار میان بنوار و سرخ ده و آنجا ایستگاه قطار است . (از یادداشت مؤلف ).
امیرچوپانلغتنامه دهخداامیرچوپان . [ اَ ] (اِخ ) سپهسالار سلطان محمد خدابنده اولجایتو (703 - 716 هَ .ق .) بود. وقتی که در سال 714 هَ .ق . محمودبیک یکی از امرای محلی روم شورش کرد و شهر قونیه را گرفت
اسکورتفرهنگ فارسی معین(اِ کُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - مشایعت ، همراهی . 2 - عده ای سرباز مسلح که برای محافظت یا احترام ، همراه شخصیت مهمی حرکت می کنند، همروان (فره ).
هم پشتلغتنامه دهخداهم پشت . [ هََ پ ُ ] (ص مرکب ) موافق و متحد. همدست : چو هم پشت باشید با همروان یکی کوه کندن ز بن بر توان . فردوسی .بکوشید و هم پشت جنگ آوریدجهان را به کاوس تنگ آورید. فردوسی .مبارز