همسایگی نقطهneighbourhood of a point, vicinity of a pointواژههای مصوب فرهنگستان1. برای نقطۀ مفروض، مجموعهای باز شامل آن نقطه در یک فضای توپولوژیکی 2. برای نقطۀ مفروض، گوی بازی به مرکز آن نقطه در یک فضای متریک
حمساءلغتنامه دهخداحمساء. [ ح َ ] (اِخ ) کعبه بدان جهت که سنگ آن سپید مایل بسیاهی است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
حمساءلغتنامه دهخداحمساء. [ ح َ ] (ع ص ) مؤنث احمس . زن درشت در دین و دلاور در جنگ . (اقرب الموارد). ج ، حُمس .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سنة حمساء؛ سال سخت و شدید. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
همسایگیلغتنامه دهخداهمسایگی . [ هََ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) همسایه بودن . جوار. مجاورت . (یادداشتهای مؤلف ).- همسایگی جستن ؛ همسایه شدن با کسی : مجویید همسایگی با بدان مدارید افسوس نابخردان . <p
همسایگیلغتنامه دهخداهمسایگی . [ هََ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) همسایه بودن . جوار. مجاورت . (یادداشتهای مؤلف ).- همسایگی جستن ؛ همسایه شدن با کسی : مجویید همسایگی با بدان مدارید افسوس نابخردان . <p
همسایگیلغتنامه دهخداهمسایگی . [ هََ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) همسایه بودن . جوار. مجاورت . (یادداشتهای مؤلف ).- همسایگی جستن ؛ همسایه شدن با کسی : مجویید همسایگی با بدان مدارید افسوس نابخردان . <p
تحلیل همسایگیnearest-neighbor analysisواژههای مصوب فرهنگستانروشی که باستانشناسان برای بررسی پراکنش محوطههای باستانی همجوار و چگونگی ارتباط میان آنها به کار میبرند