soدیکشنری انگلیسی به فارسیبنابراین، پس، چنین، چنان، چندان، اینقدر، بنابر این، انقدر، همینطور، همچنان، بقدری، این طور، چندین، همچو، همینقدر، بهمان اندازه، از انرو، باین زیادی
لذادیکشنری عربی به فارسیچنين , اينقدر , اينطور , همچو , چنان , بقدري , انقدر , چندان , همينطور , همچنان , همينقدر , پس , بنابراين , از انرو , خيلي , باين زيادي , براي ان (منظور) , از اينرو , بنابر اين , بدليل ان , سپس
جانی آبادلغتنامه دهخداجانی آباد. (اِخ ) قریه ای است از قراء بلوک جویم (خواجه ) و بیدشهر از بلوکات فارس . واقع در جلگه و از شمال بجنوب طول آن چهارفرسخ است و عرض آن نیز همینقدر است . رودخانه ای که منبعش ازین بلوک است ، پس از آنکه زراعت اینجا را مشروب میسازد رو بجنوب بفیروزآباد و از همان طرف برودخانه
وارتابدلغتنامه دهخداوارتابد. [ ب َ ] (اِخ ) الیزه . لقب الیزه از مورخان ارمنستان است . وارتابد به معنی فاضل یا چنانکه امروز گویند دکتر است . مولد وارتابد معلوم نیست همینقدر میدانند که در جوانی در جزو سپاهیان وارتان مامی گونی بوده و وقایع جنگ او را یادداشت کرده و بعد در «تاریخ وارتانیان » گنجانده
چچکلغتنامه دهخداچچک . [ چ َ چ ُ ] (ترکی ، اِ) بمعنی گل باشد که عرب «وَرد» گویند. (برهان ) (آنندراج ). گل سرخ و سوری و ورد. (ناظم الاطباء). مخفف چیچک است بمعنی گل . (فرهنگ نظام ). گل . (فرهنگ شعوری ). گل سرخ : گل روی ترکی و من اگر ترک نیستم دانم همینقدر که بترک