هم خوانیلغتنامه دهخداهم خوانی . [ هََ خوا / خا ] (حامص مرکب ) هم سفره شدن . هم کاسگی . هم نشینی : کرد با او به خورد هم خوانی کاین چنین است شرط مهمانی . نظامی .به هم خوانی خود کنی سر بلندکه خوان گرد
نظریههای همخوانی شناختیcognitive consistency theoriesواژههای مصوب فرهنگستاننظریههایی که تغییر نگرش را حاصل گرایش به حفظ ثبات در میان عناصر یک نظام شناختی فرض میکنند
هم خوانلغتنامه دهخداهم خوان . [ هََ خوا / خا ] (ص مرکب ) هم سفره . (یادداشت مؤلف ) : بر او زآن شگفت آفرین خوان شدندبه خوردن نشستند و هم خوان شدند. اسدی .هم خوان تو گر خلیفه نام است چون از تو خورد
نظریههای همخوانی شناختیcognitive consistency theoriesواژههای مصوب فرهنگستاننظریههایی که تغییر نگرش را حاصل گرایش به حفظ ثبات در میان عناصر یک نظام شناختی فرض میکنند
مرثیت خوانیلغتنامه دهخدامرثیت خوانی . [ م َ ی َ خوا / خا ](حامص مرکب ) مرثیه خوانی . رجوع به مرثیه خوانی شود.