همپیمانی راهبردیstrategic allianceواژههای مصوب فرهنگستانتوافق برای همکاری میان دو یا چند کشور یا سازمان مستقل یا جز آنها برای نیل به اهداف مشترک
هم پیمانیلغتنامه دهخداهم پیمانی . [ هََ پ َ / پ ِ ] (حامص مرکب ) هم پیمان شدن . بر سر کاری با یکدیگر عهد بستن .
کاشتینۀ همسازۀ گوش میانیalloplastic middle ear implantواژههای مصوب فرهنگستانبرسازهای از مواد بیاثر مانند پلاستیک یا سرامیک که در جراحی ترمیمی گوش میانی به کار میرود متـ . گوش میانی مصنوعی
هممونهsyntype 2واژههای مصوب فرهنگستانیکی از دو یا چند نمونهای که پیشتر در شرح اصلی بهعنوان مونه معرفی شده بودهاند
هم پیمانلغتنامه دهخداهم پیمان . [ هََ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) هم عهد. هم قسم . هم سوگند. دو تن که با یکدیگر بر سر کاری پیمان بندند و متفق شوند.