خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هنیز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هنیز
لغتنامه دهخدا
هنیز. [ هََ ] (اِخ ) دهی است از بخش معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین . دارای 252 تن سکنه ، آب آن از چشمه سار و محصول عمده اش غله ، سیب ، شلغم ، گردو، بادام و کرچک و کار دستی مردم آنجا جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
هنیز
لغتنامه دهخدا
هنیز. [ هََ ] (ق ) هنوز. تا حال . تا اکنون . (برهان ) : که ای فر گیتی یکی لخت نیزیکایک نبایست آمد هنیز. فردوسی .کسی را که درویش باشد هنیزز گنج نهاده ببخشیم چیز.فردوسی .
-
واژههای همآوا
-
حنیذ
لغتنامه دهخدا
حنیذ. [ ح َ ] (ع اِ) بریان کرده . (ترجمان عادل ). گوسپند و گوساله ٔ بریان کرده باشد در مغاکی . || گوسپند گرم که بعد از بریان کردن هنوز آب از آن میچکیده باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || بزغاله ٔ لاغر بریان کرده شده . (غیاث ) (آنن...
-
جستوجو در متن
-
مغیرة
لغتنامه دهخدا
مغیرة.[ م ُ غ َی ْ ی َ رَ ] (ع ص ) مغیره . تأنیث مغیر. ج ، مغیرات . دگرگون شده ها. تغییریافته ها : و از جمله ٔ مغیرات هنیز به معنی هنوز. (المعجم ص 231). || (اصطلاح منطق ) نزد منطقیان ، به معنی معدوله است . (کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به معدوله ش...
-
یکایک
لغتنامه دهخدا
یکایک . [ ی َ ی َ / ی ِ ی ِ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) یک یک . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (برهان ). یکان یکان . (آنندراج ) (برهان ). فردفرد. فرداً فرد. جداجدا. یک به یک . این کلمه اکنون اسم جمع و به منزله ٔ جمع گفته می شود ولی سابقاً مثل مفرد تلقی می شده و...
-
و
لغتنامه دهخدا
و. (حرف ) حرف بیست و ششم از حروف هجاء عرب و سی ام از الفبای فارسی و ششم از الفبای ابجدی و نام آن «واو» است و در حساب جُمّل آن را به شش دارند. در تجوید واو از حروف مصمته است . رجوع به مصمته شود. و نیز از حروف یرملون محسوب است . رجوع به یرملون شود. و ن...
-
حذف
لغتنامه دهخدا
حذف . [ ح َ ] (ع مص ) بیفکندن . افکندن . (دهار) (دستوراللغة). انداختن . (از منتهی الارب ). انداختن و افکندن چیزی را. || حذف از ذنب فرس ؛ گرفتن موی از دم اسپ و برکندن از آن . (از منتهی الارب ). || بریدن . (زوزنی ). پاره ای از سر و جز آن بریدن . پاره ا...
-
ی
لغتنامه دهخدا
ی . (حرف ) نشانه ٔ حرف سی و دوم یعنی آخرین حرف از الفبای فارسی و حرف بیست و هشتم از الفبای عربی و حرف دهم از الفبای ابجدی است . در حساب جُمَّل آن را دَه گیرند. نام آن «یا»، «یاء»، «ی » و «یی » است و در خط به صورتهای زیر نوشته و با اصطلاحات «ی تنها» چ...