آنستهلغتنامه دهخداآنسته . [ ن َ / ن ِ ت َ / ت ِ ] (اِ) بیخ گیاهی است خوشبو که آن را عرب سُعد و به فارسی مشکک نیز گویند.
انستهلغتنامه دهخداانسته . [ اَ ن ِ ت َ / ت ِ ](اِ) مقصود «آنسته » است . و آن بیخ گیاهی باشد خوشبوی که بعربی سعد گویند. (برهان قاطع). و آنرا شمشاد نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). و رجوع به آنسته شود.
انگشتهلغتنامه دهخداانگشته . [ اَ گ َ / گ ِ ت َ / ت ِ ] (اِ) برزیگری را گویند که صاحب ثروت بود و کارکنان بسیار داشته باشد . || سوداگرصاحب سرمایه . (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ).
انگشتهلغتنامه دهخداانگشته . [ اَ گ ُ ت َ / ت ِ ] (اِ) انگشته و مذری و پنج انگشت ، افزاری که برزگران دانه و کاه را بدان بباد بر دهند تا از هم جدا شود. (لغت فرس اسدی چ دبیرسیاقی ص 77). آلتی باشد از چوب مانند پنجه ٔ دست و دسته نیز