هوایلغتنامه دهخداهوای . [ هَُ ] (اِخ ) دهی است از بخش هوراند شهرستان اهر. دارای 302 تن سکنه ، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله ، برنج ، پنبه ، انگور و سردرختی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
پهلوگاه ویژۀ اتوبوسbus bayواژههای مصوب فرهنگستانانشعاب یا قسمت عریضشدهای از راه که به اتوبوسها امکان میدهد، بدون اینکه مزاحم جریان شدآمد شوند، برای سوار شدن یا پیاده کردن مسافر توقف کنند متـ . پهلوگاه
نمای برونبرشcut away shot, cut awayواژههای مصوب فرهنگستاننمایی که جزو رویداد اصلی فیلم نیست، ولی به آن ارتباط دارد و همزمان با آن ارائه میشود
دور ازaway fromواژههای مصوب فرهنگستاندر آییننامة کالای خطرناک، اصطلاحی برای بیان فاصلة استقرار کالاهای مربوط به زیرگروههای مختلف از یکدیگر که معمولاً حدود 3 متر است
بُنبهاfly-away costواژههای مصوب فرهنگستانارزش هواگَرد بدون احتساب قطعات یدکی و هزینههای آموزش و پشتیبانی
هوایدرقلغتنامه دهخداهوایدرق . [ هَُ دَ رَ ] (اِخ ) دهی است از بخش هوراند شهرستان اهر. دارای 320 تن سکنه ، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله ، گردو و توت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
هواییلغتنامه دهخداهوایی . [ هََ ] (اِخ ) هوائی . از شعرای قرن نهم و معاصر امیرعلیشیر بوده است . میرعلیشیرنویسد: مولانا هوایی انیس و جلیس مولانا مشرقی است و در نقاشی کاشی نیز صاحب وقوف است . در کتابت دست داشته ، اشعار خود را تذهیب و تحریر می کرده و به بهای ارزان می فروخته است و مردم به شوخی به
هواییلغتنامه دهخداهوایی . [ هََ ] (ص نسبی ) هوائی . منسوب به هوا.آنچه در هوا باشد یا به هوا تواند رفت : سالار سپاهان چو ملک شد به سپاهان برشد به هوا همچو یکی مرغ هوایی . منوچهری .- هوایی گشتن ؛ به هوا پریدن
هوايةدیکشنری عربی به فارسیکار فرعي , کار جزيي , مشغوليت , سرگرمي , کار , حرفه , کسب , اسب کوچک اندام , مشغوليات , کار ذوقي , کاري که کسي بدان عشق وعلا قه دارد
هوای خفتان پوشلغتنامه دهخداهوای خفتان پوش . [ هََ ی ِ خ ِ تام ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از هوای ابری است . (برهان ).
هوایدرقلغتنامه دهخداهوایدرق . [ هَُ دَ رَ ] (اِخ ) دهی است از بخش هوراند شهرستان اهر. دارای 320 تن سکنه ، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله ، گردو و توت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
هواییلغتنامه دهخداهوایی . [ هََ ] (اِخ ) هوائی . از شعرای قرن نهم و معاصر امیرعلیشیر بوده است . میرعلیشیرنویسد: مولانا هوایی انیس و جلیس مولانا مشرقی است و در نقاشی کاشی نیز صاحب وقوف است . در کتابت دست داشته ، اشعار خود را تذهیب و تحریر می کرده و به بهای ارزان می فروخته است و مردم به شوخی به
هواییلغتنامه دهخداهوایی . [ هََ ] (ص نسبی ) هوائی . منسوب به هوا.آنچه در هوا باشد یا به هوا تواند رفت : سالار سپاهان چو ملک شد به سپاهان برشد به هوا همچو یکی مرغ هوایی . منوچهری .- هوایی گشتن ؛ به هوا پریدن
آهوایلغتنامه دهخداآهوای . [ ] (اِخ ) نام شهری کنار جیحون . (شعوری ). و ظاهراً این کلمه مصحف آموی باشد.
راهوایلغتنامه دهخداراهوای .(اِخ ) نام قصبه ای است درایالات متحده ٔ امریکا واقع در ایالت نیوجرسی و 60هزارگزی شمال شرقی (نتون ): این قصبه دارای کارخانه های کاغذسازی و چاپخانه ٔ مجهز میباشد. جمعیت آن 21290 تن است . (از قاموس الاعل