عوشرلغتنامه دهخداعوشر. [ ع َ / عُو ش َ ] (اِ) نامی است که در اهواز به استبرق دهند. (یادداشت مرحوم دهخدا). استبرق ، که نوعی درخت است . رجوع به استبرق شود.
گاوسرفرهنگ فارسی عمید۱. گرزی که به شکل سر گاو ساخته باشند: ◻︎ یکی تخت و آن گرزۀ گاوسار/ که ماندهست از او در جهان یادگار (فردوسی: ۸/۲۷۴).۲. چوب کلفت که سر آن مانند گرز باشد
هوسربلغتنامه دهخداهوسرب . [ رُ ] (اِ) به لغت زند و پازند به معنی نیک نامی و نام نیک باشد. (برهان ). قرائتی است از کلمه ٔ پهلوی هوسرو به معنی نیک شهرت . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
هوسربلغتنامه دهخداهوسرب . [ رُ ] (اِ) به لغت زند و پازند به معنی نیک نامی و نام نیک باشد. (برهان ). قرائتی است از کلمه ٔ پهلوی هوسرو به معنی نیک شهرت . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).