هوشمندلغتنامه دهخداهوشمند. [ م َ ] (ص مرکب ) باهوش . خداوند هوش . هوشیار. صاحب هوش . (برهان ) (انجمن آرا) : حکیمان داننده و هوشمندرسیدند نزدیک تخت بلند. فردوسی .به دل گفت کاین کودک هوشمندبه جایی رسد در بزرگی بلند. <p class="a
هوشمندفرهنگ مترادف و متضادباهوش، باهوش، بخرد، تیزفهم، تیزهوش، خردمند، زیرک، عاقل، فرزانه، نابغه، هشیار ≠ بیهوش
هوسناکلغتنامه دهخداهوسناک . [ هََ وَ ] (ص مرکب ) بوالهوس . باهوس .هوسمند. خواهشمند و آرزومند. (آنندراج ). آرزومند و طالب و دارای هوی و هوس . (ناظم الاطباء) : گفتم آه آتشین بس کن ، نه من خاک توام ؟نه مسلسل همچو آبم تا هوسناک توام ؟ خاقانی .</