پشتۀ یخرُفتیesker/ asar/ eschar/ eskar/ osarواژههای مصوب فرهنگستانپشتۀ ساختهشده از انباشتههای شن و ماسۀ یخساری
هوشیارلغتنامه دهخداهوشیار. [ هوش ْ ] (ص مرکب ) عاقل . فطن . بخرد. باهوش .خردمند. هشیار. ذکی . صاحب عقل . هوشمند : چنین گفت با رخش کای هوشیارمکن سستی اندر گه کارزار. فردوسی .ز فضل صاحب عباد و جود حاتم طی مثل زنند حکیمان هوشیار قدی
هوشیارلغتنامه دهخداهوشیار. [ هوش ْ ] (ص مرکب ) عاقل . فطن . بخرد. باهوش .خردمند. هشیار. ذکی . صاحب عقل . هوشمند : چنین گفت با رخش کای هوشیارمکن سستی اندر گه کارزار. فردوسی .ز فضل صاحب عباد و جود حاتم طی مثل زنند حکیمان هوشیار قدی
هوشیارفرهنگ مترادف و متضادآگاه، بافراست، باهوش، باهوش، باهوش، بخرد، بیدار، بیداردل، تندذهن، تیزطبع، تیزهوش، خردمند، دوراندیش، زیرک، عاقل، فهیم، متفطن، متنبه، ناخفته، نبیه، هوشمند ≠ غافل
ناهوشیارلغتنامه دهخداناهوشیار. [ هوش ْ ] (ص مرکب ) کم عقل . کم فراست . بی هوش . بی عقل : دمان طوس نامرد ناهوشیارچرا برد لشکر به سوی حصار. فردوسی .چنین گفت کای رخش ناهوشیار.که گفتت که با شیر کن کارزار. فردوسی .
هوشیارلغتنامه دهخداهوشیار. [ هوش ْ ] (ص مرکب ) عاقل . فطن . بخرد. باهوش .خردمند. هشیار. ذکی . صاحب عقل . هوشمند : چنین گفت با رخش کای هوشیارمکن سستی اندر گه کارزار. فردوسی .ز فضل صاحب عباد و جود حاتم طی مثل زنند حکیمان هوشیار قدی