حولهلغتنامه دهخداحوله . [ ح َ ل َ / ل ِ ] (اِ) دسترخان . || دستارچه . دستمال . مندیل . دستارخوان . (یادداشت مرحوم دهخدا) : منتظر حوله ٔ باد سحرتا که کند خشک بدان زودتر.ایرج .
حولةلغتنامه دهخداحولة. [ ح َ ل َ ] (ع اِ) حلیة.(منتهی الارب ). || (اِمص ) توانایی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || حذاقت و جودت نظر. || تحول و انقلاب . حالی بحالی شدن . || بر پشت اسب قرار گرفتن . (اقرب الموارد).
حولةلغتنامه دهخداحولة. [ ل َ ] (اِخ ) ناحیه ای است در شام از اعمال و توابع حمص ، میان حمص و طرابلس . (معجم البلدان ).
حولةلغتنامه دهخداحولة. [ ل َ ] (اِخ ) ناحیه ای است میان بانیاس و صور از اعمال و توابع دمشق مشتمل بر روستاها. (معجم البلدان ).