هولناکلغتنامه دهخداهولناک . [ هََ/ هُو ] (ص مرکب ) (از: هول عربی + ناک فارسی ) مهیب .ترسناک . (یادداشت مرحوم دهخدا). چیزی که از دیدن آن هیبت و ترس در دل پدید آید. (آنندراج ) : یکی باد برخاست بس هولناک دل جنگیان شد از آن پر ز باک
هولناکفرهنگ مترادف و متضادبیمناک، ترسآور، ترسناک، ترسناک، خوفانگیز، خوفناک، دهشتناک، رعبآور، رعبانگیز، سهمناک، فجیع، مخوف، مخوف، موحش، مهیب، وحشتناک، وهمناک، هراسانگیز، هولناک
هولناکلغتنامه دهخداهولناک . [ هََ/ هُو ] (ص مرکب ) (از: هول عربی + ناک فارسی ) مهیب .ترسناک . (یادداشت مرحوم دهخدا). چیزی که از دیدن آن هیبت و ترس در دل پدید آید. (آنندراج ) : یکی باد برخاست بس هولناک دل جنگیان شد از آن پر ز باک
هولناکفرهنگ مترادف و متضادبیمناک، ترسآور، ترسناک، ترسناک، خوفانگیز، خوفناک، دهشتناک، رعبآور، رعبانگیز، سهمناک، فجیع، مخوف، مخوف، موحش، مهیب، وحشتناک، وهمناک، هراسانگیز، هولناک
هولناکلغتنامه دهخداهولناک . [ هََ/ هُو ] (ص مرکب ) (از: هول عربی + ناک فارسی ) مهیب .ترسناک . (یادداشت مرحوم دهخدا). چیزی که از دیدن آن هیبت و ترس در دل پدید آید. (آنندراج ) : یکی باد برخاست بس هولناک دل جنگیان شد از آن پر ز باک