هیرابلغتنامه دهخداهیراب . (اِخ ) دهی است از دهستان همت آباد شهرستان بروجرد. در 12هزارگزی جنوب شوسه که کوهستانی و معتدل و دارای 255 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است و راه مالرو د
حرائبلغتنامه دهخداحرائب . [ ح َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ حَریبة. حَریبةالرجل ؛ مال مسلوبه ٔ مرد یا مال که بدان زندگانی نماید. (منتهی الارب ) : مردان از کار بازماندندو اموال و خزاین و حرائب و مراکب و رکائب و سلاحها سپری شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272</
حرابلغتنامه دهخداحراب . [ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ حربة. (منتهی الارب ) : راهی بریده ام که درختان او ز خارهمچون مبارزانی بودند باحراب . مسعودسعد.ارباب آن حراب و ضراب راه گریز و پرهیز گرفتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی نسخه ٔ خطی ص <span class="h
حرابلغتنامه دهخداحراب . [ ح ِ ] (ع مص ) تحارب . حرب . احتراب . محاربت . جنگ : ای بسا مرد شجاع اندر حراب که ببرد دست یا پایش ضراب . مولوی .با خیال دزد میکرد او حراب . مولوی .من چو تیغ و آن زننده آفتاب <
زهیرابلغتنامه دهخدازهیراب . [ زَ ] (اِخ ) نام فرشته ای که موکل بر زمین است . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).