واجستنلغتنامه دهخداواجستن . [ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) جستجو و تفحص نمودن . جستجوی چیز گمشده کردن . (آنندراج ). بازجستن و جستجو کردن چیزی را پس از غایب بودن و تفحص نمودن از چیز گمشده . (ناظم الاطباء). تفقد. (زوزنی ) (ترجمان قرآن عادل بن علی ). تفحص کردن . تفتیش . واپرسیدن :
استفلاءلغتنامه دهخدااستفلاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سر واجستن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). بسر واجستن خواستن . (زوزنی ). سر جستن . || شپش جستن در سر خواستن . (منتهی الارب ). شپش جستن در سر.
واجستلغتنامه دهخداواجست . [ ج ُ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) مؤاخذه . بازخواست . واپرس : کس نگوید سنگ را دیرآمدی یا که چوبا، تو چرا بر من زدی این چنین واجست ها مجبور راکس نگوید یا زند معذور را. مولوی .و رجوع به واجستن و با
تفقدلغتنامه دهخداتفقد. [ ت َ ف َق ْ ق ُ ] (ع مص ) واجستن . (زوزنی ). جستن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). گمشده را جستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گمشده را واجستن و واپرسیدن و با لفظ کردن مستعمل . (آنندراج ). گم شده را بازجستن و پرسش نمودن و مجازاً بمعنی دلجوئی و
والغتنامه دهخداوا. (حرف ) چون حرف عطفی برای اتباع و مزاوجه ها و گاه معنی تکرار و تأکید را رساند: رنگ و وارنگ ، جور و واجور و میتوان آن را بدل الف (آ) دانست درترکیباتی نظیر: رنگ وارنگ (رنگارنگ ) در تداول مردم تهران ، شوشتر و خراسان . || (پیشوند) وا (مزید مقدم ) گاه بر سر فعل درآید و خلاف و