واحد حقیقیلغتنامه دهخداواحد حقیقی . [ ح ِ دِ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) همان واحد جوهری است . رجوع به واحد جوهری شود.
وَحيدُ الاتِّجاه (ذُواتِّجاهٍ واحِد)دیکشنری عربی به فارسیيکسويه , يکطرفه , يک جانبه , تک گرايش (داراي گرايش واحد)
واحدلغتنامه دهخداواحد. [ ح ِ ] (ع عدد،اِ) یک . نخستین عدد. هو اول عدد الحساب . (اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یکی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). احد. ج ، واحدون : همی گویی که بر معلول خود علت بود سابق چنان چون بر عدد واحد و یا بر کل خود
واعدلغتنامه دهخداواعد. [ ع ِ ] (ع ص ) نویددهنده . وعده دهنده : فرس واعد؛ اسب که نوید دهد رفتار بعد رفتار. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).- سحاب واعد ؛ ابر بدان جهت که به باران وعده میدهد. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از آنندرا
واحدلغتنامه دهخداواحد. [ ح ِ ] (اِخ ) (میرزا شاه تقی ...) از شعرا و اجله ٔ سادات و نقبای آن دیار (اصفهان ) است و مدتی به تمشیت امور شرعی گیلان و مشهد مقدس رضوی مشغول و در آن شغل به کم طمعی و احقاق حق مشهور بوده است و این اشعار از اوست :ای نور دیده رفتی و بی نور دیده ماندمژگان چو آشیان
واحدلغتنامه دهخداواحد. [ ح ِ ] (اِخ ) کوهی است متعلق به بنی کلب که عمروبن العداء الاجداری درباره ٔ آن شعری گفته است . (از معجم البلدان ).
صادراوللغتنامه دهخداصادراول . [ دِ رِ اَوْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نخستین معلولی که از باریتعالی صادر شده است . ملا عبدالرزاق لاهیجی گوید: حکما گفته اند که از واحد حقیقی که هیچگونه کثرت در او نباشد (نه حقیقی و نه اعتباری ) صادر نتواند شد بالذات در مرتبه ٔ واحده مگر واحدی ، چه لابد است مر عل
واحد جوهریلغتنامه دهخداواحد جوهری . [ ح ِ دِ ج َ / ج ُ هََ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) واحد حقیقی است که بر دو قسم میباشد یکی واحد جوهری بالوهم ، دیگر واحد جوهری بالفعل . واحد جوهری بالوهم عبارت از واحد عددی است که اصل عدد و مبداء آن است . واحد جوهری بالفعل عبارت از
شبههلغتنامه دهخداشبهه . [ ش ُ هََ / هَِ ] (ع اِمص ، اِ) پوشیدگی کار و مانند آن و امری که در آن حکم به صواب و خطا نکنند. (منتهی الارب ). گفته شده است که شبهة اسم است از اشتباه و آن در اموری است که جواز و حرمت و صحت و فساد و حق و باطل اشتباه شده باشد. ج ، شُبَه
جبرلغتنامه دهخداجبر. [ ج َ ] (ع مص ) شکسته بستن . (منتهی الارب ) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). شکسته را بستن . (غیاث اللغات ). استخوان شکسته را بستن و اصلاح کردن . (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). شکسته را دربستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بستن و درس
واحدلغتنامه دهخداواحد. [ ح ِ ] (ع عدد،اِ) یک . نخستین عدد. هو اول عدد الحساب . (اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یکی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). احد. ج ، واحدون : همی گویی که بر معلول خود علت بود سابق چنان چون بر عدد واحد و یا بر کل خود
واحدلغتنامه دهخداواحد. [ ح ِ ] (اِخ ) (میرزا شاه تقی ...) از شعرا و اجله ٔ سادات و نقبای آن دیار (اصفهان ) است و مدتی به تمشیت امور شرعی گیلان و مشهد مقدس رضوی مشغول و در آن شغل به کم طمعی و احقاق حق مشهور بوده است و این اشعار از اوست :ای نور دیده رفتی و بی نور دیده ماندمژگان چو آشیان
واحدلغتنامه دهخداواحد. [ ح ِ ] (اِخ ) کوهی است متعلق به بنی کلب که عمروبن العداء الاجداری درباره ٔ آن شعری گفته است . (از معجم البلدان ).
واحدلغتنامه دهخداواحد. [ ح ِ ] (ع اِ) مقدار معینی از هر چیز که برای اندازه گیری کمیت ها به کار میرود مانند متر که واحد طول است و کیلوگرم که واحد جرم و وزن است . یکه . (از واژه های فرهنگستان ). برای واحدهای فیزیکی سه دستگاه هست ، یکی دستگاه S .<span class="hl"
واحددیکشنری عربی به فارسیيک , تک , واحد , شخص , ادم , کسي , شخصي , يک واحد , يگانه , منحصر , عين همان , يکي , يکي از همان , متحد , عدد يک , يک عدد , شماره يک
خبر واحدلغتنامه دهخداخبر واحد. [ خ َ ب َ رِ ح ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خبر واحد خبری است که آنرا یک یا دو یابیشتر نقل کرده باشند ولی بحد شهرة و تواتر نرسیده باشد. (از تعریفات جرجانی ). رجوع به مبحث خبر شود.
ذوطاق واحدلغتنامه دهخداذوطاق واحد. [ قِن ْ ح ِ ] (ع ص مرکب ) سحیل : ثوب ذوطاق واحد؛ ماکان غزله طاقاً واحدا.
واحدلغتنامه دهخداواحد. [ ح ِ ] (ع عدد،اِ) یک . نخستین عدد. هو اول عدد الحساب . (اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یکی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). احد. ج ، واحدون : همی گویی که بر معلول خود علت بود سابق چنان چون بر عدد واحد و یا بر کل خود
مهدی آباد واحدلغتنامه دهخدامهدی آباد واحد. [ م ِ ح ِ ] (اِخ ) دهی است از شهرستان رفسنجان . دارای 502 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).