چنگ نواختنلغتنامه دهخداچنگ نواختن . [ چ َ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) چنگ زدن و نواختن چنگ : رودکی چنگ برگرفت و نواخت باده انداز کو سرود انداخت .رودکی .
ساز نواختنلغتنامه دهخداساز نواختن . [ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) ساز زدن . زدن و نواختن یکی از آلات موسیقی : سعادت به من روی بنمود بازنوازنده ٔ ساز بنواخت ساز.نظامی .
دهل نواختنلغتنامه دهخدادهل نواختن . [ دُ هَُ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) دهل زدن . (یادداشت مؤلف ). تطویل . (منتهی الارب ). رجوع به دهل زدن و دهل نواز شود.
کوس نواختنلغتنامه دهخداکوس نواختن . [ن َ ت َ ] (مص مرکب ) کوس فروکوفتن . (فرهنگ فارسی معین ) کوس زدن . و رجوع به کوس فروکوفتن و کوس زدن شود.
ننواختنلغتنامه دهخداننواختن . [ ن َ ن َ ت َ / ن َن ْ ت َ ] (مص منفی ) مقابل نواختن . رجوع به نواختن شود.