واقعةلغتنامه دهخداواقعة. [ ق ِ ع َ ] (اِخ ) سوره ٔ پنجاه و ششمین از قرآن ، مکیة و آن نود و شش آیت است ،پس از الرحمن و پیش از حدید. (از یادداشت مؤلف ).
واقعةلغتنامه دهخداواقعة. [ ق ِ ع َ ] (ع ص ) مؤنث واقع. رجوع به واقع شود. || (اِ) حادثه . (غیاث ) (ناظم الاطباء). نازله . (از اقرب الموارد). اتفاق . کار افتاده . کار پیش آمده . پیش آمد. عارضه . ماوقع. جریان کار. رویداد. قضیه . موضوع : روبرو میشود با واقعه به آن طریق که
واقعهفرهنگ فارسی عمید۱. حادثه؛ پیشامد.۲. [مجاز] قیامت.۳. (اسم) پنجاهوششمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۹۶ آیه.۴. [قدیمی، مجاز] مرگ.۵. [قدیمی] قرارگرفته و واقعشده در مکانی.۶. [قدیمی، مجاز] جنگ؛ پیکار.
عمارةلغتنامه دهخداعمارة. [ ع ُ رَ ] (اِخ ) ابن ولیدبن مغیرةبن عبداﷲبن عمربن مخزوم . «ابن فتحون » وی را صحابی دانسته و حدیثی از او روایت میکند و نیز گوید که ولید را هفت پسر بود که سه تن از آنان ، یعنی خالد و هشام و عمارة اسلام آوردند. اما «ابن حجر» این قول را رد کرده و گفته است آن سه تن «خالد و
کار آمدنلغتنامه دهخداکار آمدن . [ م َ دَ ](مص مرکب ) درخور بودن . سر و کار داشتن : بدینجا گر اسفندیار آمدی سپه را بدین دشت کار آمدی . فردوسی . || شغلی پیش آمدن . واقعه ای اتفاق افتادن :چو کار آیدم شهریارم تو
کارفرهنگ فارسی عمید۱. آنچه کسی انجام میدهد؛ عمل.۲. فعالیتی که فرد در ازای آن پول دریافت میکند؛ پیشه؛ شغل.۳. آنچه فرد را به خود مشغول میکند؛ سرگرمی.۴. وظیفه.۵. گرفتاری؛ مشغولیت.۶. کار گرهخورده؛ مشکل.۷. [مجاز] محصول؛ تولیدشده؛ اثر: این فیلم کار یک کارگردان امریکایی است.۸. وس
رنسانسلغتنامه دهخدارنسانس . [ رُ ن ِ سا ] (فرانسوی ، اِ) احیاء. بازگشت به زندگی . اعاده ٔ حیات . تولد جدید.تجدید حیات . || (اِخ ) اصطلاحاً، بطور خاص دوره ٔ تجدد و جنبشی را گویند که در پایان قرون وسطی و آغاز قرون جدید (قرن 14 - 16</spa
واقعهفرهنگ فارسی عمید۱. حادثه؛ پیشامد.۲. [مجاز] قیامت.۳. (اسم) پنجاهوششمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۹۶ آیه.۴. [قدیمی، مجاز] مرگ.۵. [قدیمی] قرارگرفته و واقعشده در مکانی.۶. [قدیمی، مجاز] جنگ؛ پیکار.
واقعهفرهنگ مترادف و متضاد۱. اتفاق، پیشامد، حادثه، رویداد، سانحه، سانحه، عارضه، قضیه، ماجرا ۲. پیکار، جنگ، رزم، کارزار، نبرد ۳. خواب، رویا، نوم ۴. فوت، مرگ، موت ۵. رستاخیز، قیامت ۶. حال، حسبحال، وضع ۷. واقعات
حسب واقعهلغتنامه دهخداحسب واقعه . [ ح َ ب ِ ق ِ ع َ / ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جریان و گزارش واقعه و حادثه : یکی ازمتعلقان منش برحسب واقعه مطلع گردانید. (گلستان ).
روز واقعهلغتنامه دهخداروز واقعه . [ زِ ق ِ ع َ / ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز مرگ : به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنیدکه میرویم به داغ بلندبالایی . حافظ.به خاک پای تو ای سرو نازپرور من که روز وا
مواقعهلغتنامه دهخدامواقعه . [ م ُ ق َ ع َ / ق ِ ع ِ ] (از ع ، اِمص ) مواقعة. مواقعت . نبرد و پیکار. (ناظم الاطباء). حرب : ابوالفضل هروی منجم با مؤیدالدوله مواضعه کرده بود که در آن مواقعه صبر می کند تا مریخ به درجه ٔ هبوط رسد. (ترجمه ٔ ت
واقعهفرهنگ فارسی عمید۱. حادثه؛ پیشامد.۲. [مجاز] قیامت.۳. (اسم) پنجاهوششمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۹۶ آیه.۴. [قدیمی، مجاز] مرگ.۵. [قدیمی] قرارگرفته و واقعشده در مکانی.۶. [قدیمی، مجاز] جنگ؛ پیکار.
سامانۀ تشخیص خودکار واقعهautomatic incident detection, AIDواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که با تجزیه و تحلیل خوارزمی/ الگوریتم دادههای تردد رویدادها را بهسرعت شناسایی میکند تا از تأثیر نامطلوب آنها بکاهد