لغتنامه دهخدا
گوالیدن . [ گ ُ دَ ] (مص ) (از: گوال + -یدن ، پسوند مصدری ) قیاس شود با بالیدن . هندی باستان ، وی + ورذ (نمو کردن ، رشد کردن ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). بالیدن و نمو کردن ، اعم از انسان وحیوان . (برهان ) (آنندراج ). اِرباء. اِنماء: ایفاع ؛ گوالیدن کودک و نزدیک بلوغ رسیدن