گوالشلغتنامه دهخداگوالش . [ گ ُ ل ِ ] (اِمص ) عمل گوالیدن . نما. نمو. ریع. فزونی . برکت . (یادداشت مؤلف ) : نه گاه بسودن مر او را نمایش نه گاه گوالش مر او را گرانی . فرخی .و رجوع به گوالیدن شود.
والیسلغتنامه دهخداوالیس . (اِخ ) نام حکیمی که ندیم اسکندر مقدونی بود. (منتهی الارب ). نام حکیمی است که انیس و جلیس اسکندر بود. (برهان قاطع). والیس . فالیس . مصحف والنس ، منجم یونانی از مردم انطاکیه که در قرن دوم میلادی می زیسته است . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به تاریخ الحکماء قفطی
والسفرهنگ فارسی عمید۱. نوعی رقص دونفرۀ آلمانی که همراه موسیقی سهضربی اجرا میشود.۲. (موسیقی) موسیقی سهضربی ویژۀ این رقص.
والسفرهنگ فارسی عمید۱. نوعی رقص دونفرۀ آلمانی که همراه موسیقی سهضربی اجرا میشود.۲. (موسیقی) موسیقی سهضربی ویژۀ این رقص.
حوالسلغتنامه دهخداحوالس . [ ح َ ل ِ ] (ع اِ) نوعی از بازی کودکان عرب با پشک و خطها که بر زمین کشند. (منتهی الارب ). بازیی است مر کودکان تازی را که بر روی زمین پنج خانه کشند و در هر خانه ای پنج پشکل شتر گذارند و در میان این پنج خانه پنج دیگر کشند که خالی باشد و پشکل ها را از آن خانه بخانه های خ
هوالسلغتنامه دهخداهوالس . [ هََ ل ِ ] (ع ص ، اِ) مردم سبک اندام . (منتهی الارب ). ج ِ هالس . (از اقرب الموارد).
توالسلغتنامه دهخداتوالس . [ ت َ ل ُ ] (ع مص ) همدیگر را یاری دادن در فریب و با هم فریفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).