وامگیری گویشیdialect borrowingواژههای مصوب فرهنگستانوامگیری درونی عناصری از یک گویش توسط گویشی دیگر از یک زبان
وامگیریborrowingواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن یک واژه یا ساخت یا عنصری صرفی از یک زبان وارد زبانی دیگر میشود
وامپیرفرهنگ فارسی عمیدنوعی خفاش بزرگ که خون چهارپایان را میمکد و بیشتر در امریکای جنوبی یافت میشود.
عوامرلغتنامه دهخداعوامر. [ ع َ م ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عامِرة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به عامرة شود.
وامیارلغتنامه دهخداوامیار. (ص مرکب ) غریم . (یادداشت مرحوم دهخدا): عاد ظالم هارب من غریم ؛ مردی نباشد که از وامیار بگریخته باشد. (تفسیر ابوالفتوح رازی ص 26).
وامگیریborrowingواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن یک واژه یا ساخت یا عنصری صرفی از یک زبان وارد زبانی دیگر میشود
وامگیریborrowingواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن یک واژه یا ساخت یا عنصری صرفی از یک زبان وارد زبانی دیگر میشود