وانهادنلغتنامه دهخداوانهادن . [ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) نهادن : بس است این طاق ابرو ناگشادن بطاقی با نطاقی وانهادن . نظامی .|| مقرر کردن . نصب نمودن . نشاندن . || پاها را به زیر نهادن . || بازنهادن
واهلیدنلغتنامه دهخداواهلیدن . [ هَِ دَ ] (مص مرکب ) وانهادن . واگذاشتن . واهشتن . || فرستادن . (ناظم الاطباء).
واهشتنلغتنامه دهخداواهشتن . [هَِ ت َ ] (مص مرکب ) وانهادن . واگذاشتن : گفت این جهان به جهانیان واهشتیم و آن جهان به بهشتیان . (تذکرة الاولیاء عطار).
نام گم کردنلغتنامه دهخدانام گم کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فراموش کردن . از یاد بردن . ترک گفتن . وانهادن : نه خاقانیم نام گم کن مراکه شد نام و ننگی که من داشتم .خاقانی .
ناگشادنلغتنامه دهخداناگشادن . [ گ ُ دَ ] (مص منفی ) نگشادن . نگشودن . از هم باز نکردن : بس است این طاق ابرو ناگشادن به طاقی با نطاقی وانهادن . نظامی .مقابل گشادن . رجوع به گشادن شود.
ناخن پیراستنلغتنامه دهخداناخن پیراستن . [ خ ُ ت َ ] (مص مرکب ) پیراستن ناخن . کوتاه کردن ناخن . ناخن گرفتن . ناخن چیدن .- ناخن پیراستن از چیزی ؛ دست کشیدن از آن . بترک آن گفتن . رها کردن آن . وانهادن آن :بپیرای از طمع ناخن به خرسندی که از دستت