واهبلغتنامه دهخداواهب . [ هَِ ] (ع ص ) بخشنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). دهنده . عطاکننده . جوانمرد. سخی . باسخاوت . (ناظم الاطباء). معطی : توئی وهاب مال و جز تو واهب توئی فعال جود و جز تو فاعل .<p class="autho
اشموئیللغتنامه دهخدااشموئیل . [ اِ ] (اِخ ) پیغمبری از یهود بود که طالوت را بسلطنت بنی اسرائیل برگزید. صاحب حبیب السیر آرد: در وقتی که عالی نام امام مدبر بنی اسرائیل بود. اشمویل علیه السلام متولد گشت . به اتفاق ائمه ٔ اخبار نسب آن پیغمبر بزرگوار به لاوی بن یعقوب علیه السلام می پیوست . اما در نام
تابوت سکینهلغتنامه دهخداتابوت سکینه . [ ت ِ س َ ن َ ] (اِخ ) تابوت شهادت ، تابوت عهد. تابوتی بود که بعدد هر پیغمبری خانه ای از زبرجد سبز در وی بود آخرین خانه ها خانه ٔ حضرت رسالت صلی اﷲ علیه و آله و سلم بود و در آن خانه دیباچه ای بود حمرا و در آن صورت حضرت بود صلعم که درو نگاشته بود و از راست آن صور
طالب الحقلغتنامه دهخداطالب الحق . [ ل ِ بُل ْ ح َق ق ] (اِخ ) عبداﷲبن یحیی الحضرمی ملقب به طالب الحق . یکی از ائمه ٔ فرقه ٔ اباضیه از مردم یمن است که از فرمانبری مروان بن محمد سرپیچی کرد و مردم با او بیعت خلافت بستند و کار او بالا گرفت ، و ابوحمزه از وی پیروی کرد. آنگاه مروان به کار ایشان درنگریست
بابرلغتنامه دهخدابابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابوالقاسم میرزا فرزند میرزابایسنقربن شاهرخ بن تیمور لنگ . در هفدهم ماه رجب سنه ٔ 825 هَ . ق . متولد و در بیست وپنجم ربیعالثانی 861 هَ . ق . بمشهد رضوی درگذشت و بگنبدی در جنب روضه ٔ منوره
واهبلغتنامه دهخداواهب . [ هَِ ] (ع ص ) بخشنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). دهنده . عطاکننده . جوانمرد. سخی . باسخاوت . (ناظم الاطباء). معطی : توئی وهاب مال و جز تو واهب توئی فعال جود و جز تو فاعل .<p class="autho
حزم واهبلغتنامه دهخداحزم واهب . [ ح َ م ُ هَِ ] (اِخ ) نام موضعی . ابی خازم گوید : کانّها بعد عهد العاهدین بهابین الذنوب و حزمی واهب صحف .(معجم البلدان ).
رواهبلغتنامه دهخدارواهب . [ رَ هَِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ راهِبة. راهبات . (اقرب الموارد). رجوع به راهبة شود.
متواهبلغتنامه دهخدامتواهب . [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص )یکدیگر را بخشنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). به همدیگر بخشنده و عطا کننده و جوانمردی نماینده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تواهب شود.
ابوالمواهبلغتنامه دهخداابوالمواهب . [ اَ بُل ْ م َ هَِ ] (اِخ ) احمدبن ابی الروح عیسی بن خلف . رجوع به احمد... شود.