واهیلغتنامه دهخداواهی . (ع ص ) سست .(غیاث اللغات ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (دهار). واهن . (مهذب الاسماء). ضعیف . (یادداشت مرحوم دهخدا) : تدبیری دیگر ساختند در برانداختن خوارزمشاه التونتاش سخت واهی و سست و زفت . (تاریخ بیهقی ص 87).<br
واهیدیکشنری فارسی به انگلیسیairy, chimerical, fantastic, fond, ignis fatuus, illusory, insubstantial, Utopian, shadowy, vain, wishful
پهلوگاه ویژۀ اتوبوسbus bayواژههای مصوب فرهنگستانانشعاب یا قسمت عریضشدهای از راه که به اتوبوسها امکان میدهد، بدون اینکه مزاحم جریان شدآمد شوند، برای سوار شدن یا پیاده کردن مسافر توقف کنند متـ . پهلوگاه
واه واهلغتنامه دهخداواه واه . (صوت مرکب ) در تداول ، کلمه ای است برای نمودن تعجب به طور استهزاء. (یادداشت مرحوم دهخدا). آنندراج ذیل واه و وی آرد: کلمه ٔ استلذاذ و کلمه ٔ تحریک به استلذاذ است و معنی آن در فارسی چه خوش ! کذا فی کنزاللغة، فارسیان بدین معنی واه واه به تکرار و وه وه بدون هر دو الف اس
واهیةلغتنامه دهخداواهیة. [ ی َ ] (ع ص ) سست . (آنندراج ). || از هم افتاده . (غیاث اللغات ). || دریده . (آنندراج ). || تأنیث واه به معنی هرچیز مسترخی . (ازمنتهی الارب ). تأنیث واهی است . رجوع به واهی شود.
حرف واهیلغتنامه دهخداحرف واهی . [ ح َ ف ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرف چاویده . (مجموعه ٔ مترادفات ص 209). سخن بی پایه و گزافه .
خیال واهیلغتنامه دهخداخیال واهی . [ خ َ / خیا ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خنجرود. تصور بیجا. (ناظم الاطباء). تصور باطل . تصور بی فایده . تصور بیهوده . گمان بیهوده .
واهی العریلغتنامه دهخداواهی العری . [ هِل ْ ع ُ را ] (ع ص مرکب ) دستاویز سست . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
ولووهیواژهنامه آزادسخنان واهی و بیهوده، این واژه از دو واژه ول و واهی ساخته شده است. (این واژه هم اکنون در گویش شوشتریها متداول است)
واهی العریلغتنامه دهخداواهی العری . [ هِل ْ ع ُ را ] (ع ص مرکب ) دستاویز سست . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
واهیةلغتنامه دهخداواهیة. [ ی َ ] (ع ص ) سست . (آنندراج ). || از هم افتاده . (غیاث اللغات ). || دریده . (آنندراج ). || تأنیث واه به معنی هرچیز مسترخی . (ازمنتهی الارب ). تأنیث واهی است . رجوع به واهی شود.
درواهیلغتنامه دهخدادرواهی . [ دَرْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شبانکاره ٔ بخش برازجان شهرستان بوشهر واقع در 28 هزارگزی شمال باختری برازجان و کنار رودخانه ٔ شاپور، با 1500 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ شاپور و چاه تأمین می شود و
دل بخواهیلغتنامه دهخدادل بخواهی . [ دِ ب ِ خوا / خا ] (حامص مرکب ) حالت و عمل و کیفیت دلبخواه . دلبخواه بودن . از روی دلخواهی . رجوع به دل بخواه و دل خواهی شود.
دواهیلغتنامه دهخدادواهی . [ دَ ] (ع اِ) ج ِ داهیه . کارهای سخت . امور عظیم . (یادداشت مؤلف ). رجوع به داهیه شود. || بلاها. (یادداشت مؤلف ). حوادث و سختیهای زمانه . حادثه و آفت . (از غیاث ) (آنندراج ). ج ِ داهی و داهیة. سختیها. بلاها. (یادداشت مؤلف ). رجوع به داهیة شود.
حرف واهیلغتنامه دهخداحرف واهی . [ ح َ ف ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرف چاویده . (مجموعه ٔ مترادفات ص 209). سخن بی پایه و گزافه .