ژوهیدنلغتنامه دهخداژوهیدن . [ دَ ] (مص ) چکیدن آب باشد از سقف خانه بسبب باران باریدن . (برهان ). چکه کردن طاق از باران .
وحدانلغتنامه دهخداوحدان . [ وُ ] (اِ) مقابل شایگان . (یادداشت مرحوم دهخدا) : بود الحق «تا»ی چند دیگر از وحدان ولیک چون ممات و چون قنات و چون زدات و چون عذات گفتم آخر شایگان خوش به از وحدان بدفی المثل چون حادثاث ای از ورای حادثات .ان
وحدانلغتنامه دهخداوحدان . [ وُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ واحد.(اقرب الموارد) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). به معنی یکی . (آنندراج ). رجوع به واحد شود.
وهدانلغتنامه دهخداوهدان . [ وِ ] (ع اِ) ج ِ وهد، به معنی زمین پست و هموار. (از منتهی الارب ). رجوع به وهد شود.