وأدلغتنامه دهخداوأد. [ وَءْدْ] (ع اِ) آواز یا آواز بلند درشت . (منتهی الارب ). آواز و گویند آواز سخت بلند چون صدای دیوار هنگام ویران شدن و جز آن و به همین معنی است وئید. (از اقرب الموارد). || هدیر شتر. || (مص ) زنده در گور کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
وحاد وحادلغتنامه دهخداوحاد وحاد. [ وُ دَ وُ دَ ] (ع ق مرکب ) یک یک دخلوا وحاد وحاد؛ یعنی یک یک درآمدند. (ناظم الاطباء).
وَحيدُ الاتِّجاه (ذُواتِّجاهٍ واحِد)دیکشنری عربی به فارسیيکسويه , يکطرفه , يک جانبه , تک گرايش (داراي گرايش واحد)
وعد و وعیدلغتنامه دهخداوعد و وعید. [ وَ دُ وَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) انذار و ترسانیدن کسی را از کردار و اعمال وی و نوید خیر و شر. (ناظم الاطباء) : ز توحید و قرآن و وعد و وعیدز تأیید و از رسمهای جدید. فردوسی .شب و روز در کار وعد و وعی
چوگاتلغتنامه دهخداچوگات . [ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میرعبدی بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار. 250 تن سکنه دارد. آب آن از باران . محصولش حبوبات ، ذرت و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
واداشتهلغتنامه دهخداواداشته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) محبوس . زندانی . بازداشته . توقیف شده . || برانگیخته . وادار شده . و رجوع به واداشتن شود.
وادسلغتنامه دهخداوادس . [ دِ ] (ع ص ) گیاه نخست برآمده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و در اقرب الموارد آمده است : گیاهی که روی زمین را بپوشاند. و معنی گیاه نخست برآمده را در ذیل «وِداس » بدینسان آورده است : هر آن گیاه که روی زمین را بپوشاند و شاخه های آن هنوز منشعب نشده باشد اما
وادادلغتنامه دهخداواداد. (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) برگشتن . (آنندراج ) : زاهد ار منعت کند از عاشقی گو طریق عشق را واداد نیست . اسیری لاهیجی (از آنندراج ).کی بهره برد ز عاشقانت زاهد که کندز عشق واداد. اسیر
وادشتلغتنامه دهخداوادشت . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از بخش خوان شهرستان گلپایگان واقع در 7000 گزی جنوب خاوری خوانسار و 6000 گزی خاور راه شوسه ٔ خوانسار به اصفهان نقطه ای است کوهستانی ، سردسیر که 626</spa
وادادنلغتنامه دهخداوادادن . [ دَ ] (مص مرکب ) بازدادن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پس دادن . دوباره دادن . (ناظم الاطباء). رد کردن : آنچه خوردی واده ای مرگ سیاه از نبات و ورد و از برگ و گیاه . مولوی .خار در پا شد چنین دشوار یاب خ
متوأدلغتنامه دهخدامتوأد. [ م ُ ت َ وَءْ ءِ ] (ع ص ) آهسته رونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). درجه به درجه پیش رونده . (ناظم الاطباء). و رجوع به توؤد شود.
توأدلغتنامه دهخداتوأد. [ ت َ ءَ ] (ع اِمص ) (از «ؤد») آهستگی و درنگی . تؤدة [ ت ُ ءَ دَ / ت ُءْ دَ ] مثله . (منتهی الارب ) (ازناظم الاطباء). رزانت و تأنی . (از اقرب الموارد).