واچسبیدنلغتنامه دهخداواچسبیدن . [ چ َ دَ ] (مص مرکب ) بازچسبیدن . ملصق گشتن . || به دست گرفتن . (ناظم الاطباء). و رجوع به «وا» و چسبیدن شود.
احبنطاءلغتنامه دهخدااحبنطاء. [ اِ ب ِ ] (ع مص ) کلان شکم گردیدن .(منتهی الارب ). آماهیدن شکم . || پرخشم شدن . || زمین گیر شدن . بر زمین چسبیدن . به پشت واچسبیدن چنانکه هر دو پا بر هوا برکرده شود. دوسیدن (در منتهی الارب دوشیدن آمده و آن غلط کاتب است ) .