واژگون سیرلغتنامه دهخداواژگون سیر. [ س َ / س ِ ] (ص مرکب ) که باژگونه رود. که واژگونه در رفتار آید. که معکوس سیر و حرکت کند. پس رونده . مدبر : طالب از باغ امیدم می دمد گلهای یاس واژگون سیر است آری کوکب سیاره ام .<p class="author"
واژگونلغتنامه دهخداواژگون . (ص ) وارونه . (برهان ) (ناظم الاطباء). برگشته . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سرنگون . معکوس . مقلوب . (ناظم الاطباء). واژگونه . (آنندراج ). وارونه . واژون . واژونه . باشگونه . باشگون . || مجازاً شوم . نامبارک . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) <span class="h
واژونلغتنامه دهخداواژون . (ص )وارون . (برهان ). برگشته . برگردیده . بازگردانیده . عکس . قلب . (برهان ) (ناظم الاطباء). واژگون . (ناظم الاطباء). نگون . (غیاث اللغات ). باژگون . باژگونه . باشگون . باشگونه . واژگون . واژگونه . مقلوب . معلق : تهیدست را کار واژون بود
واگونلغتنامه دهخداواگون . [ گ ُ ] (فرانسوی ، اِ) واگن . اطاق چرخدار ساخته از چوب و فلز که بر راه آهن کار می کند. (ازفرهنگ نظام ). اطاق نشیمن راه آهن . (ناظم الاطباء).
واژگونفرهنگ فارسی عمید۱. سرنگون؛ برگشته؛ وارون.۲. [مجاز] دارای نامبارکی؛ شوم: بخت واژگون.۳. ازکاربرکنارشده معزول.⟨ واژگون شدن:۱. وارونه شدن.۲. [مجاز] از دست دادن قدرت و حکومت؛ سقوط کردن: سلسلهٴ زندیه توسط آغامحمدخان قاجار واژگون شد.
دمیدنلغتنامه دهخدادمیدن . [ دَ دَ ] (مص ) دم زدن و نفس کشیدن . (ناظم الاطباء). نفس کشیدن . (برهان ). نفس بیرون دادن . نفس زدن . (یادداشت مؤلف ): فح ، فحفحة؛ دمیدن در خواب .(منتهی الارب ). || نفخ . نفث . پف کردن . فوت کردن . نفس از میان دو لب غنچه کرده بیرون دادن چنانکه خواهند آتش را تیز یا گر
واژگونلغتنامه دهخداواژگون . (ص ) وارونه . (برهان ) (ناظم الاطباء). برگشته . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سرنگون . معکوس . مقلوب . (ناظم الاطباء). واژگونه . (آنندراج ). وارونه . واژون . واژونه . باشگونه . باشگون . || مجازاً شوم . نامبارک . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) <span class="h
واژگونفرهنگ فارسی عمید۱. سرنگون؛ برگشته؛ وارون.۲. [مجاز] دارای نامبارکی؛ شوم: بخت واژگون.۳. ازکاربرکنارشده معزول.⟨ واژگون شدن:۱. وارونه شدن.۲. [مجاز] از دست دادن قدرت و حکومت؛ سقوط کردن: سلسلهٴ زندیه توسط آغامحمدخان قاجار واژگون شد.
واژگونلغتنامه دهخداواژگون . (ص ) وارونه . (برهان ) (ناظم الاطباء). برگشته . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سرنگون . معکوس . مقلوب . (ناظم الاطباء). واژگونه . (آنندراج ). وارونه . واژون . واژونه . باشگونه . باشگون . || مجازاً شوم . نامبارک . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) <span class="h
نعل واژگونلغتنامه دهخدانعل واژگون . [ ن َ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از کاری است که مردم بدان پی نبرند. (برهان ) (آنندراج ).- نعل واژگون بستن ؛ مردم را در جستجوی خود در شک انداخته بطرف خلاف مقصود سرگردان کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به نعل وارونه شود.
تبت واژگونلغتنامه دهخداتبت واژگون . [ ت َب ْ ب َ ت ِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به تبت (سوره ) شود.
واژگونفرهنگ فارسی عمید۱. سرنگون؛ برگشته؛ وارون.۲. [مجاز] دارای نامبارکی؛ شوم: بخت واژگون.۳. ازکاربرکنارشده معزول.⟨ واژگون شدن:۱. وارونه شدن.۲. [مجاز] از دست دادن قدرت و حکومت؛ سقوط کردن: سلسلهٴ زندیه توسط آغامحمدخان قاجار واژگون شد.
چین واژگونoverturned fold, inverted fold, reversed foldواژههای مصوب فرهنگستانچینی که محور آن از حالت افقی نیز فراتر رفته است و به نظر میرسد توالی لایهها در آن معکوس شده است