weakestدیکشنری انگلیسی به فارسیضعیف ترین، ضعیف، ناتوان، سست، کم دوام، لاغر، کم زور، بی حال، عاجز، کم بنیه، کمرو، چیز ابکی
واکشتنلغتنامه دهخداواکشتن . [ ک ُ ت َ ] (مص مرکب ) کشتن کسی را در مبادله . (آنندراج ). کشتن در بازگشت . (ناظم الاطباء) (اشتنگاس ).
واکشتنلغتنامه دهخداواکشتن . [ ک ُ ت َ ] (مص مرکب ) کشتن کسی را در مبادله . (آنندراج ). کشتن در بازگشت . (ناظم الاطباء) (اشتنگاس ).