واکن کردنلغتنامه دهخداواکن کردن . [ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) واکندن . عیار. معایره . (یادداشت مؤلف ). رجوع به واکندن شود.
واکنلغتنامه دهخداواکن . [ ک ِ ] (ع ص ) نشسته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). جالس . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || پرنده ٔ نشسته بردیوار یا چوب یا درخت . (از اقرب الموارد). || مرغ بیضه در زیر گرفته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرغ تخم در زیر گرفته . (ناظم الاطباء). ج ، وُکون .<
واکنلغتنامه دهخداواکن . [ ک ُ ] (نف مرکب ) واکننده . بازکننده . گشاینده . || (اِمرکب ) ابزار باز کردن در قوطی و بطری و امثال آن .- در بطری واکن ؛ آلت باز کردن در بطری .
کن و واکنلغتنامه دهخداکن و واکن . [ ک َ وَ ک َ / ک َ ن ُ ک َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) جامه ای شبیه شور و واشور: «کن و واکن ندارد»؛ تنها جامه ٔ او آن است که به بر دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
حواقنلغتنامه دهخداحواقن . [ ح َ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ حاقنه ، به معنی معده و مغاک میان ترقوه و کتف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به حاقنه شود.
واکنلغتنامه دهخداواکن . [ ک ُ ] (نف مرکب ) واکننده . بازکننده . گشاینده . || (اِمرکب ) ابزار باز کردن در قوطی و بطری و امثال آن .- در بطری واکن ؛ آلت باز کردن در بطری .
وانکلغتنامه دهخداوانک . [ ن ِ ] (ع ص ) مرغ بر خایه نشسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). واکن . (اقرب الموارد). مرغ تخم در زیر گرفته . مقلوب واکن است . (ناظم الاطباء).
کن و واکنلغتنامه دهخداکن و واکن . [ ک َ وَ ک َ / ک َ ن ُ ک َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) جامه ای شبیه شور و واشور: «کن و واکن ندارد»؛ تنها جامه ٔ او آن است که به بر دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
marlinespikeدیکشنری انگلیسی به فارسیmarlinespike، طناب بازکن، ریسمان واکن، طناب گشا، ماهی باله نرم اعماقدریا، نیزه ماهی
واکنلغتنامه دهخداواکن . [ ک ِ ] (ع ص ) نشسته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). جالس . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || پرنده ٔ نشسته بردیوار یا چوب یا درخت . (از اقرب الموارد). || مرغ بیضه در زیر گرفته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرغ تخم در زیر گرفته . (ناظم الاطباء). ج ، وُکون .<
واکنلغتنامه دهخداواکن . [ ک ُ ] (نف مرکب ) واکننده . بازکننده . گشاینده . || (اِمرکب ) ابزار باز کردن در قوطی و بطری و امثال آن .- در بطری واکن ؛ آلت باز کردن در بطری .
دواکنلغتنامه دهخدادواکن . [ دَ ک ُ ] (نف مرکب ) دواکننده . دواساز. چاره ساز. شفابخش . شفاده . (یادداشت مؤلف ) : بازدار ای دواکن دل من از زمین بوس هر کسی گل من . نظامی .رجوع به دوا کردن شود.
سواکنلغتنامه دهخداسواکن . [ س َ ک ِ ] (اِخ ) جزیره ای به خلیج عربستان . (نخبة الدهر دمشقی ).شهر مشهوری است در ساحل بحرالحار که لنگرگاه است برای کشتی هائی که از جده می آیند. (از معجم البلدان ).
کن و واکنلغتنامه دهخداکن و واکن . [ ک َ وَ ک َ / ک َ ن ُ ک َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) جامه ای شبیه شور و واشور: «کن و واکن ندارد»؛ تنها جامه ٔ او آن است که به بر دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
واکنلغتنامه دهخداواکن . [ ک ِ ] (ع ص ) نشسته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). جالس . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || پرنده ٔ نشسته بردیوار یا چوب یا درخت . (از اقرب الموارد). || مرغ بیضه در زیر گرفته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرغ تخم در زیر گرفته . (ناظم الاطباء). ج ، وُکون .<