واگونلغتنامه دهخداواگون . [ گ ُ ] (فرانسوی ، اِ) واگن . اطاق چرخدار ساخته از چوب و فلز که بر راه آهن کار می کند. (ازفرهنگ نظام ). اطاق نشیمن راه آهن . (ناظم الاطباء).
واژگونلغتنامه دهخداواژگون . (ص ) وارونه . (برهان ) (ناظم الاطباء). برگشته . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سرنگون . معکوس . مقلوب . (ناظم الاطباء). واژگونه . (آنندراج ). وارونه . واژون . واژونه . باشگونه . باشگون . || مجازاً شوم . نامبارک . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) <span class="h
واژونلغتنامه دهخداواژون . (ص )وارون . (برهان ). برگشته . برگردیده . بازگردانیده . عکس . قلب . (برهان ) (ناظم الاطباء). واژگون . (ناظم الاطباء). نگون . (غیاث اللغات ). باژگون . باژگونه . باشگون . باشگونه . واژگون . واژگونه . مقلوب . معلق : تهیدست را کار واژون بود
واژگونفرهنگ فارسی عمید۱. سرنگون؛ برگشته؛ وارون.۲. [مجاز] دارای نامبارکی؛ شوم: بخت واژگون.۳. ازکاربرکنارشده معزول.⟨ واژگون شدن:۱. وارونه شدن.۲. [مجاز] از دست دادن قدرت و حکومت؛ سقوط کردن: سلسلهٴ زندیه توسط آغامحمدخان قاجار واژگون شد.
واگون لیلغتنامه دهخداواگون لی . [ گ ُ ] (فرانسوی ، اِ) واگن لی . اطاقک قطار مسافربری که تختخواب دارد و مسافر راه آهن به راحتی در آن می خوابد.
واگون لیلغتنامه دهخداواگون لی . [ گ ُ ] (فرانسوی ، اِ) واگن لی . اطاقک قطار مسافربری که تختخواب دارد و مسافر راه آهن به راحتی در آن می خوابد.
هواگونلغتنامه دهخداهواگون . [ هََ ] (ص مرکب ) به رنگ هوا. به مانند هوا : عشق را مرغ هوائی یابدکاین هواگون قفسش نشناسد.خاقانی .