واردارلغتنامه دهخداواردار. (اِخ ) نهری است در بالکان که قسمتی از یوگسلاوی و یونان را آبیاری می کند و به دریای اژه میریزد و 340 هزار گز طول دارد.
واگیردارلغتنامه دهخداواگیردار. (نف مرکب ) مسری . ساری . مرضی که از بیمار به اطرافیان سرایت کند. مرضی بودار. رجوع به واگیر داشتن شود.
واگیرداردیکشنری فارسی به انگلیسیcontagion, transmissible, catching, contagious, epidemic, infectious, transmittable
مسریcontagiousواژههای مصوب فرهنگستانویژگی بیماری واگیرداری که مستقیماً از یک میزبان به میزبان دیگر منتقل میشود
بروسلوزفرهنگ فارسی عمیدبیماری واگیرداری که بهوسیلۀ یکی از گونههای بروسلا ایجاد میشود و از علائم آن حملههای مکرر تب، ضعف، کمخونی، و افسردگی روحی است؛ تب مالت.
دیفتریفرهنگ فارسی عمیدبیماری واگیرداری که باعث ایجاد عشایی کاذب در حلق و حنجره میشود. از عوارض آن گلودرد، تب، سرفه، گرفتگی صدا و در صورت وخامت، ناراحتیهای قلبی، کلیوی، و فلج دست و پا را موجب میشود.