چوارلغتنامه دهخداچوار. [ چ َ ] (اِخ ) یکی از بخش های ده گانه شهرستان ایلام حدود آن بشرح زیر است : از طرف شمال به ارتفاعات کوه شرازول و بخش ایوان از طرف خاور به ارتفاعات کوه بانگول و دهستان خزل بخش شیروان چرادول از جنوب به بخش صالح آباد و سیاه کوه از باختر به مرز عراق . منطقه ای است کوهستانی .
چوارلغتنامه دهخداچوار. [ چ ُ ] (اِخ ) مرکز بخش چوار شهرستان ایلام است که در 18 هزارگزی شمال باختر ایلام کنار راه شوسه ٔ ایلام به شاه آباد واقع شده . کوهستانی و سردسیر است . 400 تن سکنه دارد. از چشمه و رودخانه ٔ مورت آبیاری می
واگیرلغتنامه دهخداواگیر. (اِمص مرکب ) سرایت . (ناظم الاطباء). || چون دو حریف کشتی گیرند و یکی دیگری را بر زمین زند او گوید که من بی خبر بودم هان واگیر است یعنی دوباره کشتی باید گرفت . (آنندراج ). نام فندی در کشتی گیری . (ناظم الاطباء) : وقت واگیر تو شاید به فسون و ن
واگیرفرهنگ فارسی معین(حامص )1 - سرایت . 2 - (دستة عزاداری ) تکرار جمع مصراع یابیت ترجیع را. 3 - ورزشی اس ت پهلوانان را در گود زورخانه که یک به یک دست بر دیوار نهند و به جانب همان دست بر سینه زور کنند تا سینه برآمده پهن شود. 4 - ورزشکار پس از آن که از سنگ گرفتن خسته شد و دیگری سنگ گرفت ، مجدداً چند مرتبه سنگ می گیرد. آن
واگیرلغتنامه دهخداواگیر. (اِمص مرکب ) سرایت . (ناظم الاطباء). || چون دو حریف کشتی گیرند و یکی دیگری را بر زمین زند او گوید که من بی خبر بودم هان واگیر است یعنی دوباره کشتی باید گرفت . (آنندراج ). نام فندی در کشتی گیری . (ناظم الاطباء) : وقت واگیر تو شاید به فسون و ن
هواگیرلغتنامه دهخداهواگیر. [ هََ ] (نف مرکب ) هواگیرنده . در حال پرواز.- هواگیر گشتن ؛ هوا گرفتن . پریدن : از راه نظر صید دلم گشت هواگیرای دیده نگه کن که به دام که درافتاد. حافظ.|| که آنجا هوا گذاره دارد.